- من و بابام
دوشنبه هفته پیش بود، (یا بهتره بگم اولین ساعات سهشنبه!) تو گروه بودم. اواخر وقت گروه بود و منم حوصلهم سر رفته بود. صنعتی ازم یه چیزی پرسید، دقیقاً یادم نیست چی؟ من در جواب در مورد بابام و تفاوتهایی که بین من و داداشم میذاشت گفتم؛ بعد یه لحظه فکر کردم و گفتم البته یادمه تا هفت، هشت، ده سالگی اینجوری نبود. قبلاً هم صنعتی چند باری ازم در این مورد پرسیده بود و من نمیدونستم چرا علاقه داره هی من این جملات رو تکرار کنم! اما این دفعه یک فرق اساسی داشت. جملاتی که بعد از کمی فکر گفتم رو قبلاً نگفته بودم. فهمیدم چرا هی میپرسه. میخواسته بفهمه چقدر تفاوت کردم؛ و فهمید! اینو وقتی فهمیدم که گفت “خب، قبلاً فکر میکرده باباش خیلی بهش بد کرده ولی حالا تازه فهمیده که خب اوایل بد هم نبود!” چند ثانیهای فکر کردم تا یادم اومد که من قبلاً نظریات دیگهای داشتم. انسان موجود فراموشکاری ه. دقیقاً نمیدونم این خوبه یا بد ولی فکر کنم که خوبه که آدم بعضی چیزها رو فراموش میکنه. الآن اگه بخوام احساسات و افکاری که یکسال پیش داشتم رو یادم بیاد باید حتماً یا به یادداشتهایی که زیر تختم هست مراجعه کنم، یا به حاشیه نویسیهای کتابهایی که اون موقع خوندم، یا به وبلاگ(ها)م مراجعه کنم. دیگه چه برسه به چهار سال پیش! (اردیبهشت 87 طول دوره درمان من 4ساله میشه. )
خیلی دور نبود اون زمانی من و احمدعلی باهم قرار گذاشتیم هرکس بچه دار بشه، خونش بر اون یکی مباح ه. اون موقع بچهدار شدن جنایت بود! و همین عمق (اگه نگم نفرت، فاصله) بین من و بابام رو نشون میداد. اما الآن علاوه بر اینکه فکر میکنم نوزاد هم در ورود یا عدم ورود به این دنیا مختاره، (و اینجوری بابام رو تبرئه میکنم) گاهی وقتها حتی فکر میکنم که شاید بچهدار شدن بد هم نباشه!
الآن اگه بخوام رابطه خودم و بابام رو توصیف کنم، باید بگم موارد معدودی بوده که میتونم بگم واقعاً بین من و داداشم فرق گذاشته. امشب، دلم براش تنگ شد. اینها رو نوشتم تا یکسال دیگه بخونمشون و ببینم چقدر فرق کردم. جهت ثبت در تاریخ!
خیلی دور نبود اون زمانی من و احمدعلی باهم قرار گذاشتیم هرکس بچه دار بشه، خونش بر اون یکی مباح ه. اون موقع بچهدار شدن جنایت بود! و همین عمق (اگه نگم نفرت، فاصله) بین من و بابام رو نشون میداد. اما الآن علاوه بر اینکه فکر میکنم نوزاد هم در ورود یا عدم ورود به این دنیا مختاره، (و اینجوری بابام رو تبرئه میکنم) گاهی وقتها حتی فکر میکنم که شاید بچهدار شدن بد هم نباشه!
الآن اگه بخوام رابطه خودم و بابام رو توصیف کنم، باید بگم موارد معدودی بوده که میتونم بگم واقعاً بین من و داداشم فرق گذاشته. امشب، دلم براش تنگ شد. اینها رو نوشتم تا یکسال دیگه بخونمشون و ببینم چقدر فرق کردم. جهت ثبت در تاریخ!
0 نظر:
ارسال یک نظر
اشتراک در نظرات پیام [Atom]
<< صفحهٔ اصلی