دوستک

یکشنبه، اردیبهشت ۲۲، ۱۳۸۷

- کامونیتی

خب الان میگم چی شده. ماجرا اینه که سعید مشهده. هم خوونه‌ای عزیز دیگر هم که زن گرفته و هیچ وقت خونه نیست. من هم که فعلاً کارهای شرکت رو تا اطلاع ثانوی تعطیل کردم. اینها همه یعنی چی؟ یعنی فقط منم و واسیلی! خلاء بزرگ و آزاردهنده‌ای رو حس می‌کنم. ظرفها از بس کثیف تو ظرفشویی مونده که از بوی گندشون نمیشه به آشپزخونه نزدیک شد. آخه مگه روزی چند دفعه میشه ایمیل چک کرد یا تو فیس بوک وقت تلف کرد. آدمها به کامونیتی نیاز دارن. من هم نیاز دارم. نیاز!

0 نظر:

ارسال یک نظر

اشتراک در نظرات پیام [Atom]



<< صفحهٔ اصلی


بالا