دوستک

شنبه، خرداد ۱۳، ۱۳۸۵

- وارونه

چرا بعضی ها اینقدر پرو اند؟ چرا بعضی ها به خودشون جرأت می دن بقیه رو با اسمهایی مثل روان پریش, مازوخیست, پارانوید, افسرده و ... توصیف کنن؟ چرا هیچ کس این آدم های خوشحال احمقی رو که گه گاه پیوند دردناک وجود خویش را با آبهای راکد و حفره ای خالی از یاد می برند و ابلهانه می پندارند که حق زیستن دارند رابا هیچ واژه خاصی خطاب نمی کند؟

چرا همه تلاش می کنن مذبوحانه زندگی رو لذت بخش توصیف کنن؟ "زندگی رو ما خودمون زیبا می کنیم." می خوام صد سال سیاه زیبا نباشه! این چه زیبایی ه که همش بدبختی ه؟ من به عنوان یه انسان همونقدر که حق دارم زندگی کنم, همون قدر هم حق دارم که زندگی نکنم. زندگی یه shit ه که گذاشتن جلومون. کی گفته مجبوریم تحملش کنیم؟ مگه من به این عظمت باید محتاج و وابسته یه همین گهی باشم؟ نگو هدیه الهی و امانت خدا و از این کس شر ها!
کیرم تو دهن اون خدایی که بخواد جلوی اراده من واسته!

با این روانکاوها و روانشناس های احمق عامی

0 نظر:

ارسال یک نظر

اشتراک در نظرات پیام [Atom]



<< صفحهٔ اصلی


بالا